حانیهحانیه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

مامان و بابای مهربون

توی بیمارستان

1391/7/8 2:03
نویسنده : مامان جون
2,944 بازدید
اشتراک گذاری

خوب مامانی بلاخره تو اومدی  و من از خوشحالی فقط دوست داشتم جیغ بکشم اما بخاطر درد بخیه هام نمیشد ههههههههه...

همه ریخته بودن سرت و میگفتن ای دختره عروسکه تازه پرستارا و همراهای بیمارای بخش های دیگه هی میومدن تورو میدیدن اخه خیلی نینی دیگه بود ولی چون تو عروسک بودی میومدن ببیننت.

 حانیه خانم شما ساعت 9:40 دقیقه صبح پنج شنبه سال 1391 شمسی(1433 قمری) در یکم تیر ماه(یکم شعبان) توی بیمارستان قائم کرج توسط دکتر سوسن کیانی بدنیا اومدی البته تحت نظر دکتر میر فندرسکی توی بیمارستان صارم تهران بودی.

قدت 52 ***وزنت 3710 *** گروه خونی +AB *** دور سر 36 *** دور سینه 35

مامانی وقتی برای اولین بار از سینم می می خوردی با هر مکی که میزدی انگار تمام غم و سختی دنیا رو از روی شونه هام میبردی اخه سر شما که باردار بودم خیلی سختی و ناراحتی کشیدم و شما به تمام ناراحتی هام پایان دادی .

همش الکی به مامان شهناز میگفتم که گرسنه اس میخوام شیرش بدم اما نمیدونست که میخواستم  بهم آرامش بدی.

راستی یادم رفت بگم از همون توی بیمارستان همه رو میدیدی و با نگاه نافذت نگاهشون میکردی تازه واسمون خندیدی هم.به قول بابا بهنام وقتی نگاه میکنی آدم میترسه انگار یه چیزی از آدم میدونی که اینقدر عمیق نگاه میکنی.

ببین اینجا چطور داری مادر جون رو نگاه میکنی

اینجا توی بیمارستان داشتی بدجوری مادر جون رو نگاه میکردی

پسندها (4)

نظرات (0)